اولین باری که دخترم برف دید
دخترنازنینم امسال برخلاف سالهای گذشته سرما و برف خیلی زود مهمون ما شد و به برکت قدم های کوچولوی تو،امسال تو پاییز برف بارید خونه مامان جون بودیم و بابا یه هفته بود که رفته شیراز هم برای کاراش و هم برای اینکه باباجون میخواستن برن مشهد برای روز عرفه و مامان جون شیرازی تنهابود به خاطرهمین ما تو این مدت رفتیم خونه مامان جون تهرانی موندیم.صبح روزی که بابایی قرار بود بیاد من و تو زیر پتوی گرم ونرم خواب بودیم که دایی اومد و تو رو باخودش برد جلوی پنجره و برای اولین بار بهت برف رو نشون داد و معرفی کرد، من خواب بودم و ندیدم که چقدر ذوق کردی یا چقدر تعجب کردی ولی مطمئنم بزرگتر که بشی مثل مامانی برف رو دوست خواهی داشت. خلاصه با سرو صدای دای...
نویسنده :
مامان و بابا
0:22